"از هر چه بگذریم سخن عشق خوشتر است"



عشقی که من نثارت کردم


در سینه هیچکسی نخواهی یافت


بدرود


[ بازدید : 418 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 3 خرداد 1395 ] [ 2:37 ] [ بهزاد ]

[ ]

داستانی واقعی نشریه اشپیگل



داستانی واقعی نشریه اشپیگل ، آلمان پسری ، دختری را که قرار بود تمام زندگی اش شود برای اولین بار به کافی شاپ دعوت کرد ، تا به او اعلام کند که قصد ازدواج با او را دارد ، در حال نشستن پشت میز پسر سفارش قهوه داد ، سپس رو به پیشخدمت کرد و گفت لطفا نمک هم بیاور ، اسم نمک که آمد تمام افراد حاضر یک مرتبه به پسر خیره شدند ، پسر نمک را در قهوه ریخت و آرام خورد ، دختر با تعجب گفت قهوه شور میخوری؟ پسر جواب داد بچه که بودم خانه مان کنار دریا بود ، در ماسه ها بازی میکردم و طعم شور دریا را میچشیدم ، حالا دلتنگ خانه ی کودکی شده ام ، قهوه شور مرا یاد کودکی ام می اندازد ، ازدواج انجام شد و چهل سال تمام هر وقت دختر قهوه درست میکرد ، داخل فنجان شوهرش نمک میریخت ، پس از چهل سال عاشقونه زندگی کردن ، مرد فوت کرد و نامه ای خطاب به همسرش برجای گذاشت: همسر عزیزم ببخش که چهل سال تمام به تو دروغ گفتم ، آن روز آنقدر از دیدنت خوشحال و هیجان زده شده بودم که به اشتباه به جای شکر درخواست نمک کردم ، چهل سال تمام قهوه شور خوردم و نتوانستم به تو بگویم ، بدترین چیز در دنیا قهوه شور است ، ,,,,,,,

فرستاده شده ازخانم حسینی شهرستان خوی

مولانا" ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺗﺎ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﯿﻨﺪ ﺷﻮﺭ ﻭﺻﻞ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻓﻠﮏ ، ﭼﺮﺧﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺟﻤﺎﻝ ﻫﺴﺘﯿﺖ ، ﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺠﻮﺷﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺩﻝ ﮔﺮﯾﺰﺍﻧﻢ ﻣﮑﻦ ، ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﮑﻦ ﺳﺎﻗﯽ ﺷﺮﺍﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺰ ، ﻣﺴﺘﻢ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺵ ﮔﺮ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﺪﻡ ﺑﺎ ﻋﺮﺵ ﺩﻣﺴﺎﺯﻡ ﻧﻤﺎ ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﻓﺮﺵ ﻋﺮﺷﯿﺎﻥ ، ﻃﺮﺣﯽ ﺩﺭﺍﻧﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺮﻭ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻣﺪﯼ ، ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﭙﯿﭽﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﺯﺍﺭ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﮎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ، ﭼﺸﻤﯽ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﻠﺦ ﻣﺎ ، ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﻣﺎ ، ﺍﺷﮑﯽ ﺑﯿﺎﻓﺸﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺍﯼ ﺟﺎﻥ ﺟﺎﻥ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ، ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺗﻦ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻦ ، ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﻣﺤﺸﺮ ﺭﺿﻮﺍﻧﯿﺖ ﺟﺎﻧﯽ ﺩﮔﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﻃﻠﺐ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﺷﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ.



[ بازدید : 444 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 29 فروردين 1395 ] [ 18:58 ] [ بهزاد ]

[ ]


http://dardashena62.avablog.ir/upload/picture/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%DB%B0%DB%B8%DB%B6%DB%B4.jpg
برای روشن شدن اهنگ رو مستطیل سیاه کلیک کنید


[ بازدید : 410 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 25 فروردين 1395 ] [ 14:53 ] [ بهزاد ]

[ ]






[ بازدید : 397 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 25 فروردين 1395 ] [ 11:11 ] [ بهزاد ]

[ ]

بدون شرح





[ بازدید : 416 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 25 فروردين 1395 ] [ 10:10 ] [ بهزاد ]

[ ]

من یک زنم



من یک زنم با دنیایی زنانه ظریفم نه ضعیف...

وقتی عصبی می شوم نه شیشه میشکنم نه مشت می زنم

تنها چیزی که زورم به آن می رسد این بغض لعنتی ام است...

دیوانه وار عشق می ورزم ولی بترس از روزی که دیگر عشقم نباشی...

گیر میدهم چون برایم مهمی چون می خواهم فقط برای من باشی بترس از روزیکه تمام حرفم بشود"هر طور راحتی..."

بدان دیگر دوستت ندارم...

وقتی با تو حرف میزنم خوب گوش کن وقت هایی هم هست که حرف نمیزنم در این موقع چشم هایم را بخوان حرف زدن برایم سخت است...

به من بگو "دوستت دارم" من منبع عشقم گدای عشق نیستم اشتباه نکن...

گاهی به من ابراز نیاز کن این به معنای خودخواهیم نیست...

مرا بپرست کمتر از خدایت و بیشتر از خودت...

پشتم باش همیشه مثل یک کوه نگذار فرو بریزم که نابودی من نابودی تو نیز هست...

من یک زنم شایسته ی بیشترین عشق و بالاترین درجه ی احترام مرا بپذیر همانگونه که هستم نه آنگونه که خودت میخواهی آنچه تو میخواهی نمی شوم...

جمعه ها بيشتر از هر روز ديگر نگرانت ميشوم. ميترسم، دلت بگيرد و كسي را نداشته باشی تا غصه هايت را بجان بخرد. ميترسم دلت بگيرد و غم هايت تازه شود. جمعه ها بيشتر از هر روز ديگر نگرانت ميشوم.

طلوع محبت .. از مشرق قلبت .. آنقدر اتفاق زیبائیست .. که.. انعکاس مهرت .. به دشت خشکیده ی وجودم .. بهار می ریزد، چه سخاوتمند است .. آسمان سینه ات.
ߒܰߒܰߒܰߒܰߒܰߒܠߒܰߒܰߒܰߒܰߒܠߒܰߒܰߒܰߒܠߒܰߒܰߒܠߒܰߒܠߒܠ می خواهم نام تو را فریاد زنم. از سینه تا حنجره از حنجره تا اوج آسمان. حتی اگر حنجره ام پاره شود یا سقف آسمان از هم بشکافد، نظم دنیا به هم بریزد و یا گوش فلک کَر شود می خواهم تو را فریاد زنم. آری فریاد. فریادی بلند تر از رعد و برقها تا اگردر منظومه دیگری کسی باشد، بداند... "دوستت دارم" ߍpߍpߍpߍpߍpߍ


[ بازدید : 448 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 22 فروردين 1395 ] [ 19:14 ] [ منیژه ]

[ ]

باتو درهمه حالم خوب


احساسم رابـا بـوسہ بـر تـڪ تـڪ ڪَڸ هـا خـواهـم نـوشتــــــ و در رهڪَذر عشــق چـوڹ بـاراڹ بہ حریـم آغـوشـت خـواهـم ریخـت.
در تو دریای آرامی‌ست در من کشتی کوچکی که بر آب‌هاى تو سفر می‌کند در تو درختی ایستاده است در من گنجشکی که بر شانه‌های تو آواز می‌خواند آفتابی‌ست در تو و در من دانه‌ی گیاهی رو به شعله‌های تو قد می‌کشد در تو نیمه‌ی گمشده‌ی جهانی‌ست که نیم دیگرش در من زندگى می‌کند
تو باشی... من.... قدم به قدم فدایت می شوم... تو باشی... از لحظه های دلتنگی جلو می زنم... به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم... دوست دارم تو باشی و من... نشانی ها را گم کنم... راه خانه را هم ندانم... تا همه بفهمند برای من کم حواس... خانه آن جاست که تو باشی و من... قدم به قدم فدایت شوم ...
تو ظریفی مثل گل‌دوزی یک دختر عاشق که دل‌انگیزترین گل‌ها را روی روبالش عاشقی خود می‌دوزد . با تو بودن خوب‌ست تو چراغی، من شب که به نور تو کتاب دل تو و کتاب دل خود را که خطوط تن توست خوش خوشک می‌خوانم تو درختی، من آب من کنار تو آواز بهاران را، می‌خندم و می‌خوانم می‌گریم و می‌خوانم . با تو بودن خوبست تو قشنگی مثل تو، مثل خودت مثل وقتی که سخن می‌گویی مثل هروقت که برمی‌گردی از کوچه به خانه مثل تصویر درختی در آب روی کاشانه، در چشمان منتظرم می‌رویی . ‌
تمامِ زندگےام را شعر مےڪنم و روےِ پیشانےِ تب‌دارت مےگذارم تا یڪ درجہ از وجودت تمامِ یخبندان‌هاےِ وجودم را آب ڪند ! دوستت دارم

من و تو، نم نم باران و...نگو! وای خدا چاییِ داغ دو فنجان و...نگو! وای خدا پشت یک پنجره و شُرشُر باران و کمی عطر شب بوی پریشان و...نگو! وای خدا جای دست تو که از شیشه زدوده ست بخار و تماشای درختان و...نگو! وای خدا قطره ها بر روی شیشه همگی رقص کنان نرم و آهسته و غلتان و...نگو! وای خدا لحظه ای خیس شدن، خاطره انگیز شدن پا به پای تو و آبان و...نگو! وای خدا هُرم آغوش تو و سردی باران، چه شود! لبِ چون غنچه ی خندان و...نگو! وای خدا هوس بوسه ای از کنج لب یخ زده ات آتش حیله ی شیطان و...نگو! وای خدا بوسه ای داغ به سنگینی احساس گناه لحظه ای بعد پشیمان و...نگو! وای خدا....

خدا خودش به تو گفته که مال من باشی جواب قطعی تنها سوال من باشی گمان کنم من پیچیده را نفهمیده و آفریده تو را تا مثال من باشی خیال می کنم اصلا وظیفه داده به تو که واقعیت عشق خیال من باشی خودش به قهوه ی چشم تو عادتم داده که نقش ثابت فنجان فال من باشی وگرنه طبق کدام استناد تاریخی تو شاه کشور بعد از زوال من باشی؟ تنم به نقشه ی جغرافی تو تن دهد و تو شرق و غرب و جنوب و شمال من باشی به جز خدا چه کسی می شود بخواهد که تو تک ستاره ی هر ماه و سال من باشی؟ هزار مرتبه چرخانده قرعه اش را تا رسیده دست تو که سیب کال من باشی قبول کن که نباید به غیر از این باشد به تو سپرده که فکری به حال من باشی قبول کن من پیچیده را نفهمیده قبول کن به تو گفته مثال من باشی

  • بوسه یعنی قلب تو از آن من بوسه یعنی تو همیشه مال من بوسه یعنی مستی از مشروب عشق بوسه یعنی آتش و گرمای تب بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از شب لذت از دیوانگی بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق طعم شیرینی به رنگ سادگی بوسه آغازی برای ما شدن لحظه ای با دلبری تنها شدن بوسه آتش میزند بر جسم و جان بوسه یعنی عشق من ، با من بمان شرم در دلدادگی بی معنی است بوسه بر میدارد این شرم از میان طعم شیرین عسل از بوسه است پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است بوسه را تکرار می باید نمود بوسه یعنی عشق و آواز و سرود

  • عاشق شده ام حال و هوایم خوبست درد است ولی درد برایم خوبست آرامش من ! با تو فقط حالم نه خوابم ، نفسم ، لحن صدایم خوبست تشخیص پزشک است کنارم باشی عطر تو برای ریه هایم خوبست من با تو خوشم ، نا خوشی ام چیزی نیست آنقدر که تاثیر دوایم خوبست هربار فقط عاشق تو خواهم بود صدباااار به دنیا که بیایم ... خوب است؟؟! طوفان که نه ! بگذار قیامت باشد من در بغل گرم تو جایم خوبست

  • دوست دارم با تو در یک جنگل آرام و دور دور از چشم همه نا محرمان تنها شوم گم شوم در دستهای مهربان تو ولی باز در آیینه ی چشم تو من پیدا شوم دست در دست هم و در خلوت پروانه ها عشق را یکبار دیگر سبز و رویایی کنیم برکه هایی را که در خواب خوش پروانه اند با نسیم خنده های خویش دریایی کنیم برگ ریزان باشد و در بارش انبوه رنگ مثل دو قوی سپید و ساده عشق بازی کنیم سر به روی شانه ی هم دست در دست نسیم داستان عشق خود را نغمه پردازی کنیم دست تو سرشار از گرمای یک حس غریب چشم من لبریز از خواهش،تمنا و نیاز قبله گاه نسترن ها می شوی ان روز و من با تمام بودنم سوی تو می خوانم نماز دوست دارم با تو در آن لحظه ی نیلوفری مثل تکرار غزل سرشار از رویا شوم دوستت دارم بگویی تا که من چون قطره ای باز در آغوش تو آبی تر از دریا شوم


  • [ بازدید : 426 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
    ]

    [ يکشنبه 22 فروردين 1395 ] [ 18:35 ] [ بهزاد ]

    [ ]

    ღ✘قانون دوستیمون✘ღ


    دوست دارم کہ شبے باتو فرارے بشوم

    مڹ سرمازده،از عشق بهارے بشوم

    دوست دارم کہ شبے باتو روم سوے شمال

    چہ شود گر بشود ممکنم ایڹ حس محال

    دوست دارم ڪہ تو باشے و مڹ و یڪ دریا

    مڹ در آغوش تو و هردو در آغوش خدا

    روے شڹ ها بنویسیم جہاڹ یعنے عشق

    هرچہ دارد ز خدا نام و نشاڹ یعنے عشق

    جاے محضر برویم هردو بہ پیشِ حافظ

    جاے آڹ حاج فلاڹ ابڹ فلاڹ واعظ

    جاے مہرم ز تو مڹ مہر و وفا مے خواهم

    شیش دانگ از سند قلب تو را مےخواهم

    جاے آڹ کاغذ و امضا کہ خودت میدانے

    قول مردانہ دهے پاے دلم میمانے


    [ بازدید : 457 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
    ]

    [ چهارشنبه 18 فروردين 1395 ] [ 20:48 ] [ منیژه ]

    [ ]

    لحظه های تنهاییم دوباره باز امدی




    روزی اگر لازم دیدی واقعا بهم نیاز داری و عاشقانه وصادقانه خواستی بیای تو زندگیم آن زمان درخونم برویت باز است هنوز حس میکنم تا ان زمان راه طولانی درپیش است الان دیگه معلومه نه ان حس را داری ونه به ان باور رسیده ای تا ان زمان تو را با همه باورهات بخدایت میسپارم
    مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
    لحظه های تنهاییم...

    روزی خواهد آمد برای رفتن...
    چه زود فرا رسید که دیگر چشمانی منتظرم نباشند

    خسته شدیم از این همه دلتنگی
    از این همه انتظارهای بی پایان
    دیگر بس است انتظارهای بیمورد
    حتی عشقی که تو دلم داشتم رابخدا سپردم
    دیگر منتظر هیچ نگاهی نخواهم ماند

    جدایی تا نیفتد دوست کی داند قدر دوست
    شکسته استخوان داند بهایی مومیایی را
    اگر درخواب میدیدم غم ودرد جدایی را
    بدل هرگز نمیبستم خیال اشنایی را

    زندگی برای ما سرد گذشت

    شانه ای نبود برای هم دردی
    آغوشی نبود برای آرامیدن
    بوسه ای نبود از عشق و دوستی
    دستی نبود از سوی دلدادگی
    و این یعنی زندگی به معنای نفس کشیدن نه زندگی کردن
    در خیال بعضی ها به دور دست ها پرت شده ایم ، شاید روز رفتنمان تلنگری باشد برای به خاطر آوردنمان
    و من متنفر از افسوس های دیر هنگام
    این لحظه های تنهاییم شاهدی باشند برای کسانی که ادعای دوستی و دوست داشتن دارند
    لحظه های تنهاییم دوباره باز امدی گویی منتظرت نبودم ، گر انتظارتو میکشیدم سراغم نمیگرفتی
    تنها عمرکوتاهی از تو غافل شدم
    سگوتم بغض بی حدیست جاری تابه حشر
    سکوتت جورپنهانیست ای دلبرخداحافظ
    صدای درشنیدم بازکردم غصه ای نو بود
    به خواری گشته ام بازیچه ی این درخداحافظ

    وحشت از عشق که نه ............

    ترس من از فاصله هاست !!!

    وحشت از غصه که نه................

    ترس من خاتمه هاست !!!

    ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست ..................

    صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست !!!

    کوله باری ست پراز هیچ که برشانه ی ماست ..............

    گله از دست کسی نیست......................

    مقصر دل دیوانه ی ماست !!!


    [ بازدید : 469 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
    ]

    ادامه مطلب

    [ چهارشنبه 18 فروردين 1395 ] [ 18:00 ] [ بهزاد ]

    [ ]

    عشق دوست داشتنی من


    http://dardashena62.avablog.ir/upload/picture/2792-imag0482.jpg

    امسال به یادت سفره هفت سین ترتیب دادم تا نگویی بی سلیقه هستم سال بعد رو بدستان تو میسپارم

    سال جدید 1395 بر شما زیبا ترین گل زندگیم پیشاپیش تبریک وتهنیت باد

    دوستدارت بهزاد

    http://dardashena62.avablog.ir/upload/picture/%D8%AA%D8%B5%D9%88%D9%8A%D8%B1090.jpg

    سندرلای من یک لنگه از کفشات پیش منه تا اومدنت توشو پر از گل کردم تا بوی تورابدهد

    وآن را توهفت سین قرار دادم تا بدانی تو جز هفت سین امسال منی


    [ بازدید : 1196 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
    ]

    [ شنبه 29 اسفند 1394 ] [ 16:10 ] [ بهزاد ]

    [ ]

    ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
    بستن تبلیغات [X]