"از هر چه بگذریم سخن عشق خوشتر است"

لحظه های تنهاییم دوباره باز امدی




روزی اگر لازم دیدی واقعا بهم نیاز داری و عاشقانه وصادقانه خواستی بیای تو زندگیم آن زمان درخونم برویت باز است هنوز حس میکنم تا ان زمان راه طولانی درپیش است الان دیگه معلومه نه ان حس را داری ونه به ان باور رسیده ای تا ان زمان تو را با همه باورهات بخدایت میسپارم
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
لحظه های تنهاییم...

روزی خواهد آمد برای رفتن...
چه زود فرا رسید که دیگر چشمانی منتظرم نباشند

خسته شدیم از این همه دلتنگی
از این همه انتظارهای بی پایان
دیگر بس است انتظارهای بیمورد
حتی عشقی که تو دلم داشتم رابخدا سپردم
دیگر منتظر هیچ نگاهی نخواهم ماند

جدایی تا نیفتد دوست کی داند قدر دوست
شکسته استخوان داند بهایی مومیایی را
اگر درخواب میدیدم غم ودرد جدایی را
بدل هرگز نمیبستم خیال اشنایی را

زندگی برای ما سرد گذشت

شانه ای نبود برای هم دردی
آغوشی نبود برای آرامیدن
بوسه ای نبود از عشق و دوستی
دستی نبود از سوی دلدادگی
و این یعنی زندگی به معنای نفس کشیدن نه زندگی کردن
در خیال بعضی ها به دور دست ها پرت شده ایم ، شاید روز رفتنمان تلنگری باشد برای به خاطر آوردنمان
و من متنفر از افسوس های دیر هنگام
این لحظه های تنهاییم شاهدی باشند برای کسانی که ادعای دوستی و دوست داشتن دارند
لحظه های تنهاییم دوباره باز امدی گویی منتظرت نبودم ، گر انتظارتو میکشیدم سراغم نمیگرفتی
تنها عمرکوتاهی از تو غافل شدم
سگوتم بغض بی حدیست جاری تابه حشر
سکوتت جورپنهانیست ای دلبرخداحافظ
صدای درشنیدم بازکردم غصه ای نو بود
به خواری گشته ام بازیچه ی این درخداحافظ

وحشت از عشق که نه ............

ترس من از فاصله هاست !!!

وحشت از غصه که نه................

ترس من خاتمه هاست !!!

ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست ..................

صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست !!!

کوله باری ست پراز هیچ که برشانه ی ماست ..............

گله از دست کسی نیست......................

مقصر دل دیوانه ی ماست !!!

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ

مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ

میان های های گریه گفتم دوستت دارم

از این دنیا گذشتم ای ز جان بهتر خداحافظ

برای آنکه دردم کم شود از من نهان گشتی

ولی با رفتنت شد دردم افزون تر خداحافظ**

تو گرم مهربانی ها شدی آری نمی دانی

به آتش می کشد من را هنوز آذر خداحافظ

مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را

برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

تنم می سوزد از تب سالها اینگونه خوابیدم

در آغوش غمت با دیدگانی تر خداحافظ

به محض آنکه چشمم روی هم آید تو را بینم

نمی دانی چه دارم می کشم یکسر خداحافظ

سکوتم بغض بی حدیست جاری تا به روز حشر

سکوتت جور پنهانیست ای دلبر خداحافظ

صدای در شنیدم باز کردم غصه ای نو بود

به خواری گشته ام بازیچه ی این در خداحافظ

به محض آنکه گفتم می روم با خنده ای گفتی

برو هر جا که می خواهد دلت بهتر خداحافظ


[ بازدید : 469 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 18 فروردين 1395 ] [ 18:00 ] [ بهزاد ]

[ ]

نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]