کاش دنیایم نبود اما تو برایم بودی بیاد بانوی مصری
من هنوزم عاشقم اما تو عاشق نيستى
سينه خشك مرا حتى شقايق نيستى
آنقَدَرخواندى به گوشم تا كه مجنونت شوم
حال كه مجنونت شدم لیلای سابق نيستى
من پر از وامق و عاشق در هواى عاشقى
تو براى عشق من يك ذره عذرا نيستى
وقت ديدارتو نبض ساعتم تب مى كند
لحظه ايى فكر من و نبض دقايق نيستى
هر طرف فانوس عشقت بود من چرخيده ام
زورق عشق مرا باد موافق نيستى
مدتى در قلب من بودى و حالا در سرم
ظاهرا رويايى و روح حقايق نيستی !!!!
ماجرای من و تو، باورِ باورها نیست
ماجراییست که در حافظهِ دنیا نیست
نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وَهم
ذاتِ عشقیم که در آینه ها پیدا نیست
تو گُمی درمن و من درتو گُمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست
شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدارِ تو تا فردا نیست
من و تو ساحل و دریای هَمیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست
عاشقی جرم قشنگی ست مرا دار نزن
شده ام عاشق تو، عشق مرا جار نزن
اي که از راز دل عاشق من با خبری
عشق پنهان مرا تهمت انکار نزن
شده ام بسته به عشقت ،به يقين میدانی
پس تو هم قلب مرا زخمه بسیار نزن
خواستم تا که شوم عاشق شیرین صفتت
عشق شيرين مرا ، مهر خریدار نزن
عاشقم باش عزیزم تو نگو عشق خطاست
به خطا زخم براین عاشق تبدار نزن
من که ديگر شده ام عاشق و دلبسته تو
تو بیا سنگ به این خسته بيمار نزن
[ بازدید : 597 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]